دعوتت کرده ام به عشق ميزبان لبخندهايم شب نشينی چشمانم اين جا معرکه ای گرفته دوست داشتن ميان احرام دستانت پا بوس غزل های دلدادگی مان در مهتاب آغوشت پیراهن احساسم را کنار بزن بوسه بوسه عشق بنوشانم از جام لبهایت، و ملودی جانت را به تارهای تنم پیوند بزن و اگر تمام تنم بوسه میشد و تمام تنت لب شاید، میتوانستم ببوسمت ودریغ از لبان ناتوان من و ابدیتی که توئی از یک بوسه هزار باغ گل میشکفد هزار دریا هزار رود و هزار پرنده آواز میخوانند از یک بوسه هزار دریچه باز میشود و هزار افق اگر آن بوسه از لبان تو باشد و اگر آن بوسه بر لبان تو باشد و اگر آن بوسه از آن من باشد دلم میخواد بینِ شب ها و روزهات بینِ دست ها و نفس هات بینِ بوس ها و لب هات چنان سرگردان شوم که نفهمم دنیا کدام طرف می چرخد یارم به یڪ لا پیرهن خوابیـده زیرِ نسترن ترسم ڪه بوے نسترن مست ست و هشیارش ڪند اے آفتاب آهسته نِه پا در حــریمِ یارِ من ترسم صداے پاے تو خواب ست و بیـدارش ڪند بچسب به من مثل دیدار دانه انگور با لب آن هم وسط تم
آخرین جستجو ها